ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
غروب پاییزی سردهجوم کلماتی تب کرده ،سرگردان در کبودیِ سپیدارها...نفرین واژه هاچیزی شبیه توکه هستی و نیستیو شعری که همیشه در نگاهش زخمی استبا لحن جملات مردهبه تاوانِ ولگردی خاطراتت و دود سیگاری که نقاشی می کند کودکی های پیرم رابا سرفه های پی در پیدر خلوتی که بوی چندش سوختگی ِ قلبم را میدهد
سر به دیوانگی گرفته خودِ مزخرفم...پیچیده در اسار yelqovan...
ما را در سایت yelqovan دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : amirbarania بازدید : 164 تاريخ : چهارشنبه 22 شهريور 1396 ساعت: 22:34